دنیای دختران
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای دختران و آدرس mi-sara.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 3545
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mina

آرشيو وبلاگ
تير 1392
اسفند 1391


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : mina

ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﻬﺎ 1 ﺯﻥ ﺩﺍﺭﻥ 1 ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ،
ﺁﻟﻤﺎﻧﯿﻬﺎ 1 ﺯﻥ ﺩﺍﺭﻥ ﯾﮏ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻥ ،
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ 2 ﺗﺎ ﺯﻥ ﺩﺍﺭﻥ 3 ﺗﺎ ﺻﯿﻐﻪ 4 ﺗﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ 5 ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﻫﻢ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ...   

 
یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : mina

پسر باید ته ریش داشته باشه
زیر ابرو برنداشته باشه
پیرهن مردونه تنش کنه و استین هاشو تا ارنج بالا بزنه
قدش هم انقد بلندتر از دوست دخترش باشه که دختره واسه بوسیدنش رو نوک پاش بلند شه...
روایت است که واسه همچین پسرهایی مردن جایز است
دخترا نظر مثبت تون چیه ؟

 
یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 23:8 :: نويسنده : mina

شاید 30 سال دیگه ، شایدم 40 سال ..
فیس بوک قبرستانی مجازی می شه ...
مردگانی که ریلیشن شیپ دارند ، با مرده ی دیگری ..
پست های قدیمیشان لایک می خورد ،
ادد می شوند ، ولی اکسپت نمی کنند ...
... آلبوم عکس دارند ولی عکسشان قدیمی و قدیمی تر می شود ...
ازشون تنها یه اسم مونده ، با یک قاب عکس ، شاید هم روبان مشکی در کنار عکسشون !
مرده ها در آرزوی یک اشاره ی کوچند به عزیزانی که دوستشان دارند ، اما در حسرت این آرزو خواهند ماند ...
پس..
تا زنده ای ، مرده نباش ، به دوستان زنده ات عشق بورز

 
یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : mina

وفتی....
ﺍﺳﻤﺶ و ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺖ ﭘﺎﻙ ﻣﻲ ﺷﻪ...
ﺍﺯ ﻓﻴﺲ ﺑﻮﻛﺖ ﺑﻼﻙ ﻣﻲ ﺷﻪ ...
ﻣﺴﻴﺠﺎﺵ ﺩﻳﻠﻴﺖ ﻣﻲ ﺷﻪ ...
ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﻣﻴﮕﻲ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻦ ﺟﻠﻮﻡ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺑﻴﺎﺭﻳﻦ...
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﭙﻲ ﻣﭙﻲ ﻫﺴﺘﻲ ...
... ﺍﻣﺎ ...
ﺑﺎ ﺟﺎﻱ ﺧﺎﻟﻴﺶ ﺗﻮ ﻗﻠﺒﺖ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ...
ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺸﺎﺑﻪ ﺍﺳﻤﻲ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ...
ﺑﺎ ﺍﻫﻨﮕﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ..
ﻭﻗﺘﻲ ﻏﺬﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻱ ﻭ ﻳﺎﺩﺕ ﻣﻴﺎﺩﺵ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ...
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯﺕ ﺳﺮﺍﻏﺸﻮ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻥ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ...
ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻴﻜﻪ ﻛﻼﻣﺸﻮ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ...
ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺣﺘﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺳﺘﻮ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻪ ﻭ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﻧﻪ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ...
وقتی میری همون رستورانی که با اون رفتی اونجا چی اونو چیکارش میکنی...
وقتی تو اتاقت بو عطرش پیچیده چیکار میکنی...
وقتی هر جا میری هر خیابونی که میری خاطرات با اون بودن میاد جلو چشت چیکار میکنی...
وقتی میری پارکی که با اون رفتی چیکار میکنی...
وقتی میشنی تو ماشین جای اون و خالی میبینی چیکار میکنی...
وقتی شبا خوابت نمیبره او آرومت میکرد.....
وقتی شبا از خواب بیدار میشی و باز اون آرومت میکرد چیکار میکنی...
با این همه خاطره چیکار میکنی؟؟؟

 
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : mina

عشق واقعی

سالها پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند .
وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو شانسی نداری ، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا .
دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم .
روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای می دهم ، کسی که بتواند در عرض 6 ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ، ملکه آینده چین می شود .
دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت .
سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند ، اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید
روز ملاقات فرا رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .
لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود .
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است . شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند : گل صداقت ...
همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود     

 
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : mina

کونی؟؟ :|
.
.
.
.
کونی؟؟!!!؟..؟!
.
.
.
هوی کونی؟!! :|
باتوام الووو....!!!
.
.
.
ای بابا نی کوووو؟؟! میخوام نوشابه مو با نی بخورم.. کونی منحرف...

 
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 21:32 :: نويسنده : mina

یارو ميره خونه , ميبينه يه مرد توحياط وايستاده ! ...
.
.
.
.
.

ميگه خانم اين كيه ؟!
زنش ميگه : ابوريحان بيروني :)
بعد ميبينه يه مرد لخت رد شد !
ميگه : خانم اين كي بود؟؟!
ميگه : باباطاهرعريان :)
شب موقع خواب مرد ديد يه نور چراغ افتاد تو صورتش !
رو میکنه به زنش میگه : پاشو خانم ..
شيخ فضل الله نوري اومده باهات كار داره :)))))))))‬

 
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : mina

روز زن!!! ♥♥♥بر شما فرشته های دوس داشتنی مبارااااااااک


 

 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : mina

 
 
بچه تر كه بودم هربار ميخواستم قرآن با صوت بخونم.....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
فقط اعوذ باالله و بسم الله ش رو شبيه عبدالباسط ميگفتم،
باقيشو مثل شماعی زاده ميخوندم    

 

 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : mina

اگه کار دنیا برعکس بود می دونید من چی میخوردم؟  یه قاچ بزرگ سوپ و یه لیتر تموم گوشت می خوردم

با یه ساندوچ شربت آب لیمو بعدش هم یه خورده بستنی برشته یا کیک دوچرخه سواری .

سالاد دفترچه درست و حسابی کباب زیر شلواری املت کلاه و سوخاری مقوای برشته یه شیر مالت غلیظ از

مداد و گل مینای درسته. آره اینارو می خوردم اگه کار دنیا برعکس بود.   اگه کار دنیا برعکس بود می دونید

من چی می پوشیدم؟ کت و شلوار شکلات و کراوات نون خامه ای  کفشهای شیرین بیان گوش بند شیرینی

ژلاتینی. در ضمن روزنامه اخبار نعنا پونه ای هم می خوندم. پسرا رو سوزی و دخترا رو هری صدا می کردم

با گوش هام حرف می زدم همیشه خدا هم با خودم یه چتر کاغذی برای مواقعی که هوا بارونی بود

بر می داشتم.    آره این کارها رو میکردم اگه کار دنیا برعکس بود.

اگه کار دنیا برعکس بود دیگه بگم چیکار می کردم؟

روی اقیانوس راه می رفتم و توی کفشم شنا میکردم  در زمین پرواز می کردم و در آسمون لی لی می کردم

توی وان حمام می دویدم و روی پله ها حمام می کردم.  وقتی کسی رو می دیدم می گفتم خداحافظ جو

وقتی داشتم می رفتم، اون وقت می گفتم، سلام، چه طوری هری؟ در اون صورت یه آدم خنگ و تنبل، بزرگترین انسانها

بود،  من هم اون موقع شاه می شدم.... اگه کار دنیا برعکس بود

 

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد